قاضی: هر کس حرف بزند دستور میدهم اونو از دادگاه بیرون کنه.زندانی: اقای قاضی من حرف زدم.

چند نفر سوار اسانسور میشن وقتی اسانسور حرکت میکنه یکی از او نا میگه: برای سلامتی اقای راننده صلوات!

معلم: مار تخم میگذارد یا زایمان میکند؟ شاگرد: از این دم بریده هرچی بگین بر میاد!

یه روز یه نفر داشت شیشه عینکش رو پاک میکرد جو میگردش خونه تکونی میکنه!!

مرد: چرا این کتلت بدمزه است؟ زن: اخه داشتم می پختم یه کم سوخت. پماد سوختگی بهش مالیدم.

معلم: احمد یک جمله بساز که توش چای باشد . احمد: اقا اجازه قوری!

یه روز غضنفر عینک افتابی می زنه و میره دریا وقتی دریا رو می بینه میگه ا چه قدر نوشابه!

به یه اسکلت میگن یه خالی ببند! میگه توپولوام توپولو!

کوکو

یک غذای ایرانی است و نام یک پرنده

مرغ و تخم مرغ

مادر بزاید دختری نه پا دارد نه سری دختر بزاید مادری هم پادارد هم سری؟

مردکی زشت و بد خلق به بهلول گفت خیلی میل دارم شیطان را ببینم! بهلول گفت اگر اینه در خانه نداری در اب زلال قیافه ی خود را ببین!

کودیی در اغوش مرد سیاهپوستی بشدت گریه می کرد مرد سیاه او را دلداری می داد که نترس من با تو هستم! کودک گفت من از خودتو می ترسم!

اولی نمی دونی پسر یک کفشی خریدم که لنگه نداره! دومی کفش بدون لنگه خریدی؟ سرت کلاه رفته.

خنگول برای بچش هر چهار سال یک بار تولد میگرفته تحقیق میکنن میبینن بچش سی اسفند امده دنیا.

به خنگول میگن تولدت مبارک میگه تولد شما هم مبارک.